سه باور، سه مانع بزرگ برای پیشرفت!

 شاید برای اغلب ما پیش آمده باشد که با افرادی آشنا شویم که برخلاف انتظار ما و جامعه به موفقیت هایی چشم گیری دست پیدا کرده اند. اگر اخبار و رویدادهای علمی را دنبال کنید به جمعیتی از نخبگان و افراد معروف برمی خورید که نه تنها در شرایط عالی و رفاه خارق العاده نبوده اند، بلکه در نقطه مقابل، از قشر محروم اجتماع و یا حتی در خانواده و بستری آلوده از معضلات اجتماعی این چنین رشد یافته اند. آن چه که مسلم است همان قدر که شرایط نامتناسب زندگی می‎ تواند عامل انحطاط یک فرد و در ادامه یک نسل شود، از سوی دیگر می تواند ایجاد انگیزه ای برای تلاش بیشتر و رهایی از شرایط موجود باشد. در حقیقت همه چیز به باورهای ما از خودمان باز می گردد.در ادامه با نارنجی سیر همراه باشید.

 

تیتر گیج کننده ای است. به جهت منطقی وقتی شما بپذیرید فردی خیر و نیکی شما را نمی خواهد قاعدتا نباید صحبت‎ هایش برای تان اهمیتی داشته باشد. حال آن که اغلب زمانی که توسط افراد مورد ستایش قرار می گیرید، همه چیز به حساب تعارف گذاشته شده و بعد از مدتی فراموش می شود. اما در نقطه مقابل انتقادها و بدگویی ها را مدت طولانی تری با خود مرور می کنید و چه بسا برای شما کم کم تبدیل به یک نگرش یا باور شود.
اجازه ندهید طعمه افراد بدخواه شوید. واکنش افراد در مواجهه با شما در حقیقت بیش از آن که به شما مربوط باشد مربوط به تفکر، شخصیت و تجربیات آن فرد است. این که افراد شما را فردی شگفت انگیز و موفق و یا فردی شکست خورده و یا در آستانه شکست ارزیابی کنند صد در صد منطبق بر توانایی های شما نیست. در نگاهی دیگر از آن جا که نظرات افراد تا حدی برگرفته از تجربیات پیشین خودشان و یا اطرافیان شان است عاقلانه نیست که کلا آن ها را نادیده بگیرید. جان کلام آن است که از شنیده ها برای خود مانع ایجاد نکنید، عقل شما بهترین راهنمای شما در تحلیل داده ها و ایجاد باورهای مثبت است.
هر انسانی از حیث توانایی و شخصیت منحصربه فردش می تواند مولد خلاقانه ترین و بکرترین کارها باشد. بنابراین به جای فاصله گرفتن از مسیر اهداف تان به دنبال شناسایی فرصت ها باشید. زندگی کوتاه تر از آن است که با ناامیدی، مبارزه و افکار منفی سپری شود.

متاسفانه استقلال فکری و اجتماعی به خصوص در فرهنگ ما بسیار دیر اتفاق می افتد و حتی در مواردی هرگز اتفاق نمی افتد. نوع تربیت اغلب به گونه ای است که افراد از دوران کودکی در حال برآورده کردن انتظارات اطرافیان شان هستند. شاید این سبک در سال های آغازین زندگی از آن جهت که درک لازم برای انتخاب و تحلیل موقعیت ها وجود ندارد صحیح باشد، اما با ارتقای توانایی ها و دانش فردی باید اهداف و نگرش شما جایگزین دغدغه ها و آرمان های اطرافیان شود. در حقیقت مسیر شکوفایی و خوشبختی باید انتخاب خود شما باشد نه دیکته اطرافیان و خانواده.

ما به جای این که بیاموزیم که از خودمان بپرسیم «کی هستیم؟» یاد گرفه ایم که از دیگران اجازه بگیریم. در واقع به ما آموخته اند که «نسخه دیگران از زندگی ما» را بازی کنیم. هر روز ما براساس چیزی که دیگران به ما گفته اند، طراحی و برنامه ریزی شده است. به این ترتیب زمانی که به اندازه کافی آزاد می شویم که بتوانیم به رویاهای مان فکر کنیم، و از این طریق خودمان را راضی کنیم، می بینیم که بسیاری از رویاهای مان برآورده نشده و از دست رفته اند. تنها به این دلیل که خودمان فکر می کردیم یا اطرافیان مان معتقد بوده اند که چیزی که آرزویش را داریم از دسترس ما به دور است.
امروز اولین روز از بقیه زندگی شما است و وقت آن است که در مسیر رشد و شکوفایی خود تغییری مثبت ایجاد کنید و به خود واقعی تان تبدیل شوید.

فقط به این دلیل که شخصی در این زمینه موفق شده است به این معنا نیست که من هم موفق باشم. او دغدغه های ذهنی من را ندارد، او در دوران تحصیل نمراتش بهتر از من بود، او از لحاظ مالی امکانات بهتری دارد، او خانواده ای دارد که حمایتش می کنند و … پیدا کردن بهانه هایی از این دست بسیار آسان است. اما در نظر داشته باشید که تمام افراد بر خلاف آن چه شما می بینید درگیر گرفتاری های شخصی خود هستند و همیشه همه چیز در کنار هم مهیا نیست. بسیارند افرادی که در ۴۸ سالگی تشکیل خانواده داده اند و موفق بوده اند، و یا در ۵۷ سالگی از دانشگاه فارغ التحصیل شده اند، در ۷۱ سالگی موفقیتی در کار خود کسب کرده اند و یا افرادی که با محدودیت های جسمی و اجتماعی به موفقیت های بزرگ رسیده اند.

برای بهبود زندگی خود باید تلاش کنید و با باورهای غلط خود مبارزه کنید. هدف و رویای خود را تعیین کنید و روزی نیم ساعت برای رسیدن به آن تلاش کنید. مهم نیست که چه قدر هدف شما دور باشد و مسیر موفقیت سخت باشد، مهم آن است که در مسیر صحیح تلاش کنید. بنابراین موفقیت های کوچک خود را به یاد داشته باشید و از آن ها به عنوان انگیزه ای برای گام های بعدی استفاده کنید.
اگر زمانی این فکر به سرتان زد که «به اندازه کافی خوب نیستید» به این فکر کنید که توقعات دیگران از شما به عنوان یک کودک و یا آن چیزی که تمام زندگی از خودتان توقع داشته اید، به تدریج شما را به چیزی که اکنون هستید تبدیل کرده است. و متاسفانه بیشتر این شکل گیری بر اثر تفکرات منفی درونی و بیرونی بوده است که مدام به شما می گفتند که چه چیزی برای تان ممکن و چه چیزی غیرممکن است.

 اگر هنوز هم متقاعد نشده اید از شما می خواهم که به یکی از باورهای محدود کننده خود فکر کنید. هر چیزی در زندگی که دیگر امیدی به بهبود و یا تغییر آن ندارید، می تواند مربوط به سلامتی، وزن، کار و روابط اجتماعی شما باشد. پس از آن بهتر است که بلافاصله فکرتان را عوض کنید و به یک لحظه مشخص، به یک لحظه خاص فکر کنید که در آن درست عکس آن چه حقیقت می پندارید، در مورد شما صادق بوده است. مهم نیست آن پیروزی تا چه اندازه کوچک، موقتی یا حتی مقطعی بوده است. چه زمانی بوده است که اکنون با نگاه کردن به آن بتوانید به سادگی بگویید «این اصلا شبیه من نبود، ولی من این کار را کردم!»
هیچ گاه توانسته اید مبلغ قابل توجهی را پس انداز کنید؟
توانسته اید وزن کم کنید و آن را ثابت نگه دارید؟
برای گفتن حرفی که داشته اید در میان جمع برخاسته باشید؟
احساس کرده باشید که دوست تان دارند؟
مهارت جدیدی یاد گرفته باشید؟