{من خود دلم از مهر تو لرزید وگرنه
تیـرم به خطا میرود اما به هــدر نه!}
بهناز ایزدی:
مجموعه غزل "آن ها" اثر شاعر معاصر "فاضل نظری"
کتابی ک دفعات چاپش از 30 بار هم گذشته و اگه اشتباه نکنم به چاپ 32 رسیده...
این مجموعه آخرین کتابی بوده ک توی این مدت خوندم و مثل بقیه ی آثار این شاعر (گریه های امپراطور - ضد - اقلیت) ب دلم نشست...
 
طبیعتا سلیقه ی افراد متفاوته؛ من دوستش دارم؛ امیدوارم شما هم اگه خریدین و خوندین، دوستش داشته باشین...
تصمیم گیری اینکه کدوم غزلشو بنویسم واسم سخت بود...
تصادفی باز کردم و قسمت بود این غزل مهمون نگاه شما باشه:-در ادامه با نارنجی سیر همراه باشید...
 
بگذار اگر اینبار سر از خاک برآرم
بر شانه ی تنهایی خود سر بگذارم
 
از حاصل عمر به هدر رفته ام ای دوست
ناراضی ام ، امّا گله ای از تو ندارم
 
در سینه ام آویخته دستی قفسی را
تا حبس نفسهای خودم را بشمارم
 
از غربتم اینقدر بگویم که پس از تو
حتی ننشسته است غباری به مزارم
 
ای کشتی جان ! حوصله کن میرسد آن روز
روزی که تو را نیز به دریا بسپارم
 
نفرین گل سرخ بر این «شرم» که نگذاشت
یکبار به پیراهن تو بوسه بکارم
 
ای بغض فروخورده مرا مرد نگه دار
تا دست خداحافظی اش را بفشارم...
 
 
 
 
+ و به عنوان موخره(!) یه تک بیت ک دوستش دارم:
 
{مـن و تــو پنجره های قطار در سفریم
سفر مــرا به تــو نزدیکتر نخواهد کرد...}