فاطمه محمدی:

گاهی وقتا به خودت میای میبینی کل موجودات شدن یه لشکر که روبروی تو وایسادن .
اونجاست که به خودت میای ...وای مگه من چیکارکردم،آخه چرامن خداااا...ایناهمه جملاتی هست که دراین مواقع به زبون میاری .
حالافکراینکه همون سپاه زخم زبون هم بهت بزنن عذاب آوره چه برسه به واقعیتش...
حالامیخوای تواین شرایط وایسی ونگاهشون کنی و اوناهم طبق برنامشون روحیه تو رو ضعیف کنن یا میخوای کلیدخاموش گوشت رو بزنی و هرچی میگن درقبال حرفاشون کر باشی؟؟؟ تواین موقعیت کربودن خیلی ارزشمنده ..نگذار اونا برات تصمیم بگیرن... یادت نرفته که تواشرف مخلوقات هستیا... همونی هستی که فرشته هابهت سجده کردن... یعنی وقتی خدا یه هدف و رویا رو گذاشت تو فکرت پس حتما میتونی محقق کنی رویاهاتو،اهدافتو.
پس غرزدن موقوف فقط بجنگ تا به هدفت برسی درعین کربودن در برابر یه سری ازحرفا‌...
الان میگی پس چرا این همه مشکل ودردسر،چراوقتی من میخوام به هدفم برسم انقد رپستی و بلندی سر راه من سبز میشه!!! اگه دقت کرده باشی آهنگرها یه گیره دارن که وقتی میخوان یه قطعه آهن رابه شکل های مختلف دربیارن و یه نقشی براش بزنن میذارنش لای این گیره ...اما وقتی کار آهنگر تموم میشه و گیره رابرمیداره میبینه که آهن نقش دلخواهشو گرفته ......
بله مشکلات هم مثل همون گیره آهنگرهستن.
بعضی اوقات تلنگر برای هممون لازمه ...
امایادت نره موفقیت سهم توئه ...